پیامهای آسمان هفتم: پیشنهاد صفحه 33
سوره فیل را بخوانید و شباهتهای میان آن و ماجرای طبس را در کلاس برای دوستانتان بیان کنید.
هر دو نقشه شومی را طراحی کرده بودند و به خیال این که نقشه آنها بی نقص و بی عیب است و به راحتی میتوانند کارشان را انجام دهند و به خواسته شیطانی خود برسند.
همچنین هر دو آنها میخواستند یک جای مقدس را از بین ببرند اما غافل از این بودند که به فرمان خدا نقشه های آنها نقش بر آب میشود و خداوند بر همه چیز آگاهی دارد.
در هرجا به فرمان خدا ، هم خودشان از بین میروند و هم عواملی که آنها را همراهی میکردند با خاک یکسان میشود و در هر دو جا این شنها و سنگریزهها جان همه آنها را گرفت.
آیا میدانید تنها شهید واقعه طبس چه کسی بود و چگونه به شهادت رسید؟ در این باره تحقیق کنید.
شهید محمد منتظر قائم، از دفتر آیت ا… صدوقی با سپاه تماس گرفته می شود، که راننده یک تانکر ادعا دارد تانر نفت او توسط آمریکایی ها در جاده طبس به آتش کشیده شده است. به دنبال این گزارش، محمد منتظرقائم تصمیم می گیرد که هر چه سریع تر به منطقه برود و از نزدیک موضوع را بررسی کند. در راه از سرنشینان خودرویی که از آنجا می گذشتند، سؤال می کند و آنها می گویند که آمریکایی ها یک تانکر را آتش زده، مسافران یک اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشته اند برده اند.
وقتی که به چند کیلومتری منطقه فرود بالگردها رسیدند حدود 15 نفر از برادران کمیته و نیروهای ژاندارمری طبس در منطقه حضور داشتند؛عده ای از پاسداران فردوس و طبس نیز با آن ها تا 100 متری بالگردها می روند ولی شهید جلوتر می رود.
در این زمان متوجه توفانی که حدود سه کیلومتر با آن ها فاصله دارد می شوند، در آن لحظه فانتومی در بالای سرآن ها ظاهر می شود، وقتی توفان شروع می شود، مأموران ژاندارمری منطقه را ترک می کنند اما 5 نفر پاسدار یزدی و برادران کمیته طبس باقی می مانند.
توفان می رسد و آن ها همراه با آن حرکت می کنند تا اینکه به نقطه فرود بالگردها می رسند. دو فروند بالگرد در یک طرف جاده و چهار فروند در طرف دیگر جاده قرار می گیرند، یکی از آن ها در حال سوختن بوده و یک هواپیمای چهار موتوره نیز در کنار آن نیز در حال سوختن است. آن ها هم از خودرو پیاده شده و برای شناسایی به طرف بالگرد هاحرکت می کنند.
شهید محمد منتظرقائم به دقت مراقب مین گذاری یا هر نوع تله انفجاری بود تا به موتورها و جیپ آمریکایی رسید اول موتورها را بررسی کرد و وقتی مطمئن شد که مواد منفجره به آن وصل نیست بقیه هم جلو رفتند و موتورها را روشن کرده و با کمک یکدیگر به کنار جاده آوردند.
در آن زمان داخل یکی از بالگردها، یک دستگاه رادار روشن بوده. فانتوم ها یک دور می زنند و دوباره به طرف آن ها حرکت می کنند و به وسیله تیربار کالیبر 50، بالگرد را به رگبار می بندند و این رگبار دقیقاً به طرف بالگردی بوده که دستگاه رادار در آن روشن بوده است و در یک لحظه منهدم می شود.
در این تیر باران به گفته همرزم شهید دست محمد قطع می شود و پشت سرش می افتد و او فکر می کند که مواد منفجره، دستش را قطع کرده است؛ جلوتر که می رود و او را صدا می زند صدایی نمی شنود و آنجاست که متوجه می شود که محمد به شهادت رسیده است.